حجاب گل عفاف ، در بوستان حجاب می روید . بی حجابی ، همچون شاخه ای بیرون از حصار باغ است ، که طمع هر رهگذر را به سوی خود جلب می کند . هیچ کس با نام « آزادی » دیوار خانه ی خود را بر نمی دارد و شب ها در خانه ی خود را باز نمی گذارد . گوهر عفاف و پاکی کم ارزش تر از پول و جواهرات نیست . کسی که « کودک عفاف » را جلوی صد ها گرگ گرسنه می برد و به تماشا می گذارد ، روزی هم « پشت دیوار ندامت » اشک حسرت خواهد ریخت . حجاب ، همچون یک توری ، مانع ورود حشرات نگاه های مسموم است . کسی که راه ورود مگس های مزاحم را می بندد ، خود را « مصون » ساخته است ، نه محدود . زن به خاطر کرامت و ارزشی که دارد نباید خود را حراج کندو در بازار سوداگران شهوت ، خود را به چند نگاه و لبخند بفروشد . حجاب ، مثل در یک شیشه عطر ، مانع پریدن عطر عفاف می شود ؛ نباید گذاشت پای بیگانه ، وارد مزرعه ی نجابت شود و بوته های نورس عصمت را لگد مال کند . حجاب ، زندان نیست که زنان در آن محبوس باشند ، بلکه قلعه و دژی است که از ورود غارتگران و مهاجمان جلوگیری می کند . زنان باحجاب ، قلعه نشینانی اند که به مزاحمان ، اجازه ی ورود به حریم عفاف نمی دهند . اگر چشم ، دریای هوس شود ، قایق گناه در آن حرکت می کند ...
خط خطــی شده در جمعه 88/7/3ساعت
1:14 عصر به قلمِ یــــادگـاری ( ) |