آری. . . گاهی بهشت را به بها (ی یک قطره اشک) می دهند. . . نه به بهانه (ی هفتاد سال نمـــاز و روزه). . . ریزنوشت: جایی که نخواهم رفت. . . :( التماس دعا. . . عباس یادم داد: وقتی با خدا دست دادی. . . نباید دست خود را پس بگیری!. . . :( مثلُ الامام مثلُ الکعبة. . . ای قوم در طواف! کعبه تان عازم کربلاست. . . دورش نمی گردید؟ پ.ن1:انگار حسینی شدن ما راهی جز بی ح س ی ن شدن تو نداشت ای بانوی داغدار اربعیــــن؛ گرچه تو بی ح س ی ن شدی و ما حسینی نشدیم. . . :( پ.ن2: اربعیــــــن تسلیت. . . :( پ.ن3: تو لحظه های آسمونیتون به یاد ما هم باشین. . . التماس دعای ناب. . . :(( د گـ ر گـ و نــ م . . . :( حال این روزهای مرا هیچ قلمی قادر به نوشتن نیست. . . اما تو حسیـــن. . . که در خواندن مهارتی عجیــب داری، حرف های دلم را خوب بخوان! . . . باشد که مرهمی باشی بر زخم های نمک پاشیده شده ی دلم. . . :( همه از شهر بیرون رفته اند. . . این تبر من کجاست؟؟؟! بت های کوچک را شکستم. . . حالا باید تبر را بگذارم روی دوش خودم! ریزنوشت: مادر بت ها، بت نفس شماست. . . زان که آن بت مار و این بت اژدهاست. . . گفتم: که روی ماهت از من چرا نهــان است؟ هلوع نوشت: نه تنها د ل ت ن گ خودش و نگاه مهربونش، دلتنگ جمکـــــرانشم هستم. . . دعا بفرمایین لطفا. . . :( ماه ، من ای سید خراسانی ! این روزها چقدر تو بوی خورشید میدهی قصه چیست که انتظارت مضاعف شده است من میدانم ؛ خبری در راه نیست ؛ مردی در راه است . . . پ.ن1: جانم فدای رهبر و آن مردی که در راه است. . . پ.ن2: کاش این جمعه بیاد. . . کاش!!. . . سال هاست که دلم حسرت یه نیگاهشو داره. . . فقط یه نیگا!. . . :(( پ.ن3: نکنه که مدت عمر ما به پایان برسه و قلب ما در شوق امام زمان (عج) حتی به قدر لحظه ای تنپیده باشه. . . . پ.ن4: اگر نه چنینیم که دل هامون با شنیدن نام مهدی کنده میشه، اگرتو طول روز و شاید هفته و ماه، دلمونم به سوی اون عزیز پر نمیکشه، باید تو این ایام یه فکری به حال خودمون کنیم. . . :( پ.ن5: التماس دعای فرج. . . :(( نه مرادم، نه مریدم، نه کلامم؛ نه پیامم، نه سلامم، نه علیکم، نه سپیدم، نه سیاهم . . . نه چنانم که تو گویی، نه چنینم که تو خوانی، و نه آن گونه که گفتند و شنیدی و تو دانی . . . نه سمائم، نه زمینم، نه به زنجیر کسی بسته و نه برده ی دینم؛ نه چنان چشمه ی آبم، نه سرابم، نه برای دل تنهایی تو جام شرابم . . . نه گرفتار و اسیرم، نه صفیرم، نه فرستاده ی پیرم، نه به هر خانقه و مسجد و میخانه فقیرم . . . نه جهنم، نه بهشتم؛ نه چنین بوده سرشتم، این سخن را من از امروز نه گفتم، نه نوشتم؛ بلکه از صبح ازل با قلم نور نوشتم : "حقیقت نه به رنگ است و نه بو، نه به های است و نه هو؛ نه به این است و نه او، نه به جام و نه سبو" گر به این نقطه رسیدی به تو آهسته و در پرده بگویم تا کسی جز من و تو نشنود این راز گهربار جهان را؛ آنچه گفتند و سرودند تو آنی، تو خود جان جهانی؛ گر نهانی و عیانی، تو همانی، تو همانی که همه عمر به دنبال خودت نعره زنانی و ندانی و ندانی که تو آن نقطه ی عشقی وتو اسرار نهانی . . . همه جایی، نه تو یک جا؛ همه پایی، نه تو یک پا؛ همه ای، با همه ای، همهمه ای، بی همه ای، تو سکوتی، تو خود باغ بهشتی، ملکوتی، تو به خود آمده از فلسفه ی چون و چرایی . . . به تو سوگند که این راز شنیدی و نترسیدی و بیدار شدی در همه افلاک خدایی . . . نه که جزئی، و نه چون آب در اندام سبویی، خود اویی، خود اویی . . . . به خود آ؛ تا به در خانه ی هرعابد و زاهد به گدایی ننشینی، و به جز روشنی و شعشعه ی پرتو خود هیچ نبینی و گل وصل نچینی . . . به خود آ ! گفت: حاج آقا! من شنیده ام اگر انسان در نماز متوجه شود که کسی در حال دزدیدن کفش اوست می تواند نماز را بشکند و برود کفشش را بگیرد؛ درست است حاج آقا ؟! شیخ گفت: درست است آقا. . . نمازی که در آن حواست به کفشت است، اصلاً باید شکست ! پ.ن1: چه نمازها که خواندیم و حواسمان فقط به کفشهایی بود که او داده بود . . . پ.ن2: ما در نماز سجده به دیدار میبریم بیچاره آنکه سجده به دیوار میبرد !! پ.ن3: یکی از راههایی که می توان فهمید خدا ما را به حال خود وا گذاشته یا نه ، اینست که ببینیم آیا توانایی عبادت برای او را از دست داده ایم یا نه. . . :( زمانه ی عجیبی است ! برخی مردمان امام گذشته راعاشقند، نه امام حاضر را ! میدانی چرا ؟! امام گذشته را هرگونه بخواهند تفسیرمی کنند، اما امام حاضر را باید فرمان ببرند. . . وکوفیان عاشورا را اینگونه رقم زدند. . .
گفتا: تو خود حجابی ور نه رخم عیــان است!
گفتم: که از که پرسـم جانا نشــان کویــت؟
گفتا:نشان چه پرسی آن کوی بینشان است
گفتم: مرا غم تو خوشتر ز شادمــانی است
گفتـا: که در ره ما غم نیــز شادمـــان است
گفتـم: که سوخــت جـانــم از آتــش نهـــانـم
گفت:آنکه سوخت اورا، کی ناله وفغان است
گفتـم: فراق تا کی؟ گفتا: که تا تــو هستی
گفتم:نفـس همین است،گفتا:سخن همـان است
گفتـم:که حاجتـی هست، گفتــا:بخـواه ازمـا
گفتم: غمم بیفــزا، گفتا: که رایگـان است. . .
خط خطــی شده در پنج شنبه 90/10/29ساعت
10:31 صبح به قلمِ فاطمــه یــــادگـاری ( ) |
خط خطــی شده در چهارشنبه 90/10/28ساعت
2:25 عصر به قلمِ فاطمــه یــــادگـاری ( ) |
خط خطــی شده در شنبه 90/10/24ساعت
3:0 عصر به قلمِ فاطمــه یــــادگـاری ( ) |
خط خطــی شده در پنج شنبه 90/10/22ساعت
2:42 عصر به قلمِ فاطمــه یــــادگـاری ( ) |
خط خطــی شده در چهارشنبه 90/10/21ساعت
6:27 عصر به قلمِ فاطمــه یــــادگـاری ( ) |
خط خطــی شده در یکشنبه 90/10/18ساعت
12:53 عصر به قلمِ فاطمــه یــــادگـاری ( ) |
خط خطــی شده در دوشنبه 90/10/12ساعت
10:7 عصر به قلمِ فاطمــه یــــادگـاری ( ) |
خط خطــی شده در چهارشنبه 90/10/7ساعت
12:48 عصر به قلمِ فاطمــه یــــادگـاری ( ) |
خط خطــی شده در سه شنبه 90/10/6ساعت
4:51 عصر به قلمِ فاطمــه یــــادگـاری ( ) |
خط خطــی شده در چهارشنبه 90/9/30ساعت
5:1 عصر به قلمِ فاطمــه یــــادگـاری ( ) |