سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از فــــرش تا عـــــــــرش

اگر بخواهی می توانی ...

عمر به سرعت می گذرد و امروز همان فردای دیروز است.پس مانند چوب خشکی مباش که خود را به دست امواج می سپارد تا آب او را به هر سو که خواست ببرد ، بسان شناگر ماهری باش که حتی بر خلاف جریان آب نیز شنا می کند ؛ تا بداند اگر بخواهد می تواند.

¯در آینده ...

آنچه اهمیت خواهد داشت چیزی نیست که تو آموخته ای ، بلکه چیزی است که به دیگران آموزش دادی .

¯ آنچه اهمیت خواهد داشت این است که در چه مدتی ، توسط چه کسی ، و برای جه جیزی در یاد و خاطره ها زنده خواهی شد.


خط خطــی شده در جمعه 88/6/13ساعت 4:8 عصر به قلمِ فاطمــه یــــادگـاری ( ) |

عشق و دیوانگی

در زمان های بسیار قدیم ،وقتی که پای بشر هنوز به زمین نرسیده بود ،فضیلت ها و تباهی ها دور هم جمع شدند ؛ خسته تر و کسل تر از همیشه . ناگهان ذکاوت گفت : بیایید یک بازی بکنیم مثلا قایم باشک . همه از این پیشنهاد شاد شدند و دیوانگی فورا فریاد زد : من چشم می گذارم . از آنجا که هیچکس دوست نداشتدنبال او بگردد همه قبول کردند.دیوانگی جلوی درخت ها رفت و چشم هایش را بست و شروع کرد : یک ... دو ... سه ... .همه رفتند تا جایی پنهان شوند؛ لطافت خود را به شاخه ی ماه آویخت ، خیانت در داخل انبوهی از زباله رفت ، اصالت در میان ابرها ، هوس به مرکز زمین ؛ دروغ گفت : زیر سنگی پنهان می شوم ولی به ته دریا رفت ، طمع داخل کیسه ای که خودش بافته بود ...

ودیوانگی ...

مشغول شمردن بود : هفتاد و نه ... هشتاد ... هشتاد و یک ...

همه پنهان شده بودند به جز عشق که همواره مردد بود و نمی توانست تصمیم بگیرد و جای تعجب هم نیست چون همه می دانیم پنهان کردن عشق ، کار دشواری است .

دیوانگی به پایان شمارش رسید : نود و پنج ... نود و شش ... نود و هفت ...

هنگامی که دیوانگی به صد رسید ، عشق پرید و در بین یک بوته گل رز پنهان شد.

دیوانگی فریاد زد : دارم میام . و اولین کسی رو که پیدا کردتنبلی بود و ....

یکی یکی همه رو پیدا کرد به جز عشق . او از یافتن عشق نا امید شده بود . حسادت به او گفت : عشق پشت بوته ی گل رز است . دیوانگی شاخه ی چنلک مانندی را از درخت کند و با شدت و هیجان زیاد در بوته فرو کرد . دوباره و دوباره ...

تا با صدای ناله ای متوقف شد . عشق بیرون آمد ، با دست هایش جلوی صوزت خود را پوشانده بود و از میان انگشتانش قطرات خون بیرون می زد . شاخه به چشم او فرو رفته بود و او نمی توانست جایی را ببیند ؛ عشق کور شده بود . دیوانگی گفت : من چه کردم ؟ وای بر من . چگونه می توانم جبران کنم ؟عشق گفت : تو نمی توانی جبران کنی ، فقط اگر می خواهی به من کمک کنی راهنمای من باش .

اینگونه است که از آن روز عشق کور است و دیوانگی همواره کنار اوست.


خط خطــی شده در چهارشنبه 88/6/11ساعت 7:50 صبح به قلمِ فاطمــه یــــادگـاری ( ) |

ماه رمضان نهمین ماه از ماههای قمری و بهترین ماه سال است. واژه رمضان از ریشه «رمض» و به معنای شدت تابش خورشید بر سنگریزه است.
می‌گویند چون به هنگام نامگذاری ماه های عربی، این ماه در فصل گرمای تابستان قرار داشت، ماه «رمضان» نامیده شد، ولی از سوی دیگر، «رمضان» از اسماء الهی است. این ماه ماه نزول قرآن و ماه خداوند است و شب‌های قدر در آن قرار دارد. فضیلت ماه رمضان
بسیار زیاد و نامحدود است.
img/daneshnameh_up/1/1e/ramezan.jpg
به برخی از حوادث و رویدادهای مهم این ماه اشاره می‌شود:
وفات حضرت خدیجه
در دهم رمضان سال دهم بعثت.
ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام
نیمه رمضان سال دوم هجرت.
جنگ بدر
در سال دوم هجرت.
فتح مکه
در سال هشتم هجرت.
مراسم عقد اخوت و پیمان برادری میان مسلمان، و ایجاد اخوت اسلامی بین پیامبر و امام علی علیه السلام
.
بیعت مردم به ولایت‌عهدی امام رضا علیه السلام
در سال 201 قمری.

منابع :
هدایة الانام الی وقایع الایام، محدث قمی، ص 21

فضیلت ماه رمضان:

ماه رمضان ماه خداوند، ماه نزول قرآن و از شریف‌ترین ماه‌های سال است. در این ماه درهای آسمان و بهشت گشوده و درهای جهنم بسته می‌شود، و عبادت در یکی از شب‌های آن ( شب قدر ) بهتر از عبادت هزار ماه است.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در خطبه شعبانیه خود
 درباره فضیلت و عظمت ماه رمضان فرموده است: «ای بندگان خدا! ماه خدا با برکت و رحمت و آمرزش به سوی شما روی آورده است؛ ماهی که نزد خداوند بهترین ماه‌ها است؛ روزهایش بهترین روزها، شب‌هایش بهترین شب‌ها و ساعاتش بهترین ساعات است.
بر مهمانی خداوند فرا خوانده شدید و از جمله اهل کرامت قرار گرفتید. در این ماه، نفس‌های شما تسبیح، خواب شما عبادت، عمل‌هایتان مقبول و دعاهایتان مستجاب است.
پس با نیت‌ای درست و دلی پاکیزه،‌ پروردگارتان را بخوانید تا شما را برای روزه داشتن و تلاوت قرآن توفیق دهد. بدبخت کسی است که از آمرزش خدا در این ماه عظیم محروم گردد. با گرسنگی و تشنگی در این ماه، به یاد گرسنگی و تشنگی قیامت باشید.»

آن گاه پیامبر اکرم وظیفه روزه‌داران را برشمرد و از صدقه بر فقیران، احترام به سالخوردگان، ترحم به کودکان، صله ارحام، حفظ زبان و چشم و گوش از حرام، مهربانی به یتیمان و نیز عبادت و سجده های طولانی، نماز، توبه، صلوات، تلاوت قرآن و فضیلت اطعام در
 این ماه سخن گفت.

منابع :
مفاتیح الجنان،‌ تفسیر نمونه، ‌ج 1، ص 634؛ المیزان، ‌ج 2، ص 15


خط خطــی شده در دوشنبه 88/6/2ساعت 10:0 صبح به قلمِ فاطمــه یــــادگـاری ( ) |

کاش در این رمضان لایق دیدار شویم                               سحری با نظر لطف تو بیدار شویم

کاش منت بگذاری بر سرم مهدی جان                              تا که همسفره ی تولحظه ی افطار شویم

 

 


خط خطــی شده در دوشنبه 88/6/2ساعت 9:51 صبح به قلمِ فاطمــه یــــادگـاری ( ) |

گنجشک و خدا

پند گنجشک

... روزها گذشت و گنجشک با خدا هیچ نگفت.

فرشتگان هر بار سراغش را از خدا می گرفتند.

و خدا هر بار به فرشتگان می گفت: می آید ؛ من تنها کسی هستم که غصه‌هایش را می‌شنود و یگانه قلبی‌ام که دردهایش را در خود نگه می‌دارد.

و سرانجام گنجشک روی شاخه‌ای از درخت دنیا نشست.

فرشتگان چشم به لبهایش دوختند،

گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود:

با من بگو از آنچه سنگینی سینه‌ی توست.

گنجشک گفت: لانه ی کوچکی داشتم. آرامگاه خستگی‌هایم بود و سرپناه بی کسی‌ام.

تو همان را هم از من گرفتی. این توفان بی‌موقع چه بود؟ چه می خواستی از لانه‌ی محقرم؟ کجای دنیا را گرفته بود؟ ...

و سنگینی بغض راه بر کلامش بست.

سکوتی بر عرش طنین انداز شد.

فرشتگان همه سر به زیر انداختند.

خدا گفت: ماری در راه لانه‌ات بود ، خواب بودی. باد را گفتم تا خانه‌ات را وارونه کند. آن گاه تو از کمین مار پر گشودی!

گنجشک خیره در خدایی خدا ماند.

خدا گفت: و چه بسیار بلاها که به واسطه‌ی محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی پرداختی...

اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود.

ناگاه چیزی در درونش فرو ریخت. های های گریه‌هایش ملکوت خدا را پر کرد...

× × × × ×

وَعَسَى أَن تَکْرَهُواْ شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ وَعَسَى أَن تُحِبُّواْ شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَّکُمْ وَاللّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ 

و بسا چیزى را خوش ندارید و آن براى شما بهتر است، و بسا چیزى را دوست دارید و آن براى شما بدتر است، و خدا مى‏داند و شما نمى‏دانید. (... - 216)  

× × × × ×

تو همان گنجشکی، که همیشه بی‌قراری! اما خاطرت تخت که یکی هست که همیشه به یاد توست

برخیز، آری برخیز و قرآن را بگشا و این آیه را ببوس؛  و بعد کمی بیندیش تا آرام گیری.


خط خطــی شده در یکشنبه 88/5/25ساعت 8:10 صبح به قلمِ فاطمــه یــــادگـاری ( ) |

خجسته سالروز مبعث پیامبر صلح و مهربانی

 

محمد به مرز چهل سالگی رسیده بود. تبلور آن رنج مایه ها در جان او باعث شده بود که اوقات بسیاری را در بیرون مکه به تفکر و دعا بگذراند، تا شاید خداوند بشریت را از گرداب ابتلا برهاند او هر ساله سه ماه رجب و شعبان و رمضان را در غار حراء به عبادت می گذرانید.

ـ آن شب، شب بیست و هفتم رجب بود. محمد غرق دراندیشه بود که ناگهان صدایی گیرا و گرم درغار پیچید: «بخوان!»

ـ محمد درهراسی و هم آلود به اطراف نگریست! صدا دوباره گفت:‌بخوان!

ـ این بار محمد بابیم و تردید گفت: «من خواندن نمی‌دانم».

صدا پاسخ داد: «بخوان به نام پروردگارت که بیافرید، آدمی را از لخته خونی آفرید، بخوان و پروردگار تو را ارجمندترین است، همو که با قلم آموخت، و به آدمی آنچه را که نمی دانست بیاموخت……..»

و او هر چه را که فرشته وحی خوانده بود باز خواند.


ـ هنگامی که از غار پایین می آمد زیر بار عظیم نبوت و خاتمیت، به جذبه الوهی عشق بر خود می لرزید از این رو وقتی به خانه رسید به خدیجه که از دیر آمدن او سخت دلواپس شده بود گفت: «مرا بپوشان، احساس خستگی و سرما می کنم!»

و چون خدیجه علت را جویا شد گفت:
«آنچه امشب بر من گذشت بیش از طاقت من بود،‌امشب من به پیامبری برگزیده شدم!»

خدیجه که از شادمانی سر از پا نمی شناخت، در حالی که روپوشی پشمی و بلند بر قامت او می پوشانید گفت:
«من مدتها پیش در انتظار چنین روزی بودم می دانستم که تو با دیگران بسیار فرق داری، اینک به پیشگاه خدا شهادت می دهم که تو آخرین رسول خدایی و به تو ایمان می آورم……»

ـ پس از آن علی که در خانه محمد بود با پیامبر بیعت کرد.

ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد

دل رمیده ما را انیس و مونس شد

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت

بغمزه مسئله آموز صد مدرس شد

ببوی او دل بیمار عاشقان چو صبا

فدای عارض نسرین و چشم نرگس شد

بصدر مصطبه ام می نشاند اکنون دوست

گدای شهر نگه کن که میر مجلس شد

طربسرای محبت کنون شود معمور

که طاق ابروی یار منش مهندس شد

لب از ترشح می پاک کن برای خدا

که خاطرم به هزاران گنه موسوس شد

کرشمه تو شرابی به عارفان پیمود

که علم بی خبر افتاد و عقل بی حس شد

چو زر عزیز وجودست شعر من آری

قبول دولتیان کیمیای این مس شد

خیال آب خضر بست و جام کیخسرو

بجرعه نوشی سلطان ابوالفوارس شد

زراه میکده یاران عنان بگردانید

مبعث

عیدبزرگ مبعث، روزی که تاج بندگی حق تعالی و یکتا پرستی خداوند همچون مرصع‌ترین تاجهای بهشتی و کائنات با دستان مبارک جبرئیل بر سر محمد امین گذاشته می‌شود تا نوید بخش صلح، آرامش و ایمان باشد در بین زمینان و دین اسلام را که دین صلح و صفاست مژده دهد.

عید مبعث روز بزرگ مسلمانان، روز رحمت الهی و سخاوت در زمین و روز پیامبری محمد امین و روز پایان جمود انسانیت بر همگان پیشاپیش مبارک باد.


خط خطــی شده در یکشنبه 88/4/21ساعت 12:7 صبح به قلمِ فاطمــه یــــادگـاری ( ) |

سلام بر فاطمه (س)

 « وجه تسمیه حضرت فاطمه زهراء(سلام الله علیها) به انسیه حوراءِ »

 

پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) فرمود:خداوند نور حضرت فاطمه(سلام الله علیها) را پیش از آفرینش زمین و آسمانها آفرید.عرض شد:یا رسول الله! مگر حضرت فاطمه زهراء(سلام الله علیها) از جنس آدمیان نیست؟ فرمود:او حور است در قالب آدمیان.خداوند نور وی را در صلب آدم به ودیعت گذاشت و از صلب من بیرون آورد،هر گاه شوق بهشت میکنم، حضرت فاطمه زهراء(سلام الله علیها) را می بوسم. (1) 

ابن عباس در خبر مفصلی از پیغمبر(صلی الله علیه و آله وسلم) نقل کرده که در ساق عرش نوری دیدم که فروزنده بود مانند حوریان بهشتی .پرسیدم کیست؟ گفتند: این دختر،«انسیه حوراء» است و او از میوه های بهشتی تکوّن یافته.

حوریه ای است بصورت انسیه و انسیه ای است به معنی حوریه و چون در بهشت را گشودند، بوی حضرت فاطمه زهراء(سلام الله علیها) را استشمام کردم.

مراد از حوریه این است که مانند انسان و انسیه،به کدورات عالم طبع،آلوده نشده و چون ملکه نوری است که به همه صور میتوان متشکل گردد.

اصل حورالعین ،از طبیعت ملک و نورانیت است و حضرت فاطمه زهراء(سلام الله علیها)،انسیه ای است که به نورانیت و روحانیت فرشتگان است.چون بشریت،مستلزم کثرت کثافات عنصری مادی است؛ حضرت فاطمه انسیه حوراء(سلام الله علیها) از کدورت طبیعت بشری دور و منزه است و او موجودیت بین فرشتگان و بشر است .

بدین جهت حضرت زهراء(سلام الله علیها) را «انسیه حوراء» گفتند که روح افزا و روح بخش و روح انگیز بود و در طینت سنخیتی او، کدورات و کثافاتی وجود نداشته است.

«انسیه حوراء»؛ یک فرشته ای بصورت ترکیب عنصری بشری است که در لطافت و ملاحت، حوراء و در صورت، بشری بود که آلوده به پلیدیهای مادی نشده است.(2)

(1) تفسیر الفرات،ص10.

(2) کتاب فاطمة الزهرا"س" صاحب ولایت کبر 


خط خطــی شده در شنبه 88/3/9ساعت 11:27 عصر به قلمِ فاطمــه یــــادگـاری ( ) |

مقدار مصرف روزانه

دو دسی لیتر: بردباری

یک فنجان : نیکی

چهار قاشق غذا خوری : حسن نیّت

نوک قاشق : امید

مقدار معیّنی : صداقت

دو پیمانه : عفو

یک بسته : تدبیر

چند پر : عشق و علاقه

مقدار زیادی : حسن خلق

چاشنی قضاوت و درک درست هم به آن اضافه کنید ؛

بگذارید با حرارت قلبتان بپزد.

 

نتیجه ای که به دست می آورید:

یک روز خوب است

 


خط خطــی شده در چهارشنبه 88/3/6ساعت 11:13 عصر به قلمِ فاطمــه یــــادگـاری ( ) |

یا الله ، یا محمد ، یا علی ، یا فاطمه الزهرا ، یا حسن ، یا حسین ، یا مهدی(عج) و تو ای ولی زمان یا روح الله و شما ای پیروان صادق شهیدان !

خدایا ! چگونه وصیت نامه بنویسم ؛ در حالی که سراپا گناه و معصیت و نا فرمانی ام . گرچه از رحمت و بخشش تو نا امید نیستم ، ولی ترسم از این است که نیامرزیده از دنیا بروم . می ترسم رفتنم خالص نباشد و پذیرفته ی درگاهت نشوم .

یا رب ، العفو ! خدا یا نمیرم در حالی که از ما راضی نباشی . ای وای که سیه روز خواهم بود . خدا یا ! چه قدر دوست داشتنی و پرستیدنی هستی ! هیهات که نفهمیدم . یا ابا عبدالله ، شفاعت !

آه ! چه قدر لذت بخش است انسان وقتی که آماده باشد برای دیدن ربّش و چه کنم که تهی دستم ؟ خدایا ! تو قبولم کن ! ...

سلام بر روح خدا ، نجات دهنده ی ما از منجلاب عصر حاضر، عصر ظلم و ستم ، عصر کفر الحاد ، عصر مظلومیت اسلام و پیروان واقعی اش . عزیزانم ! اگر شبانه روز شکرگزار خدا باشیم که نعمت اسلام و امام را به ما عنایت فرموده ، باز هم کم است . آگاه باشیم که سرباز صادق و راستین این نعمت شویم و خطر وسوسه های درونی و دنیا فریبی را بشناسیم و بر حذر باشیم که صدق نیت و خلوص در عمل ، تنها چاره ساز ما است... .

بدانید که اسلام ، تنها راه نجات و سعادت ماست . همیشه به یاد خدا باشید و فرامین خدا را عمل کنید . پشتیبان و از ته قلب مقلد امام باشید . اهمیت زیاد به دعا ها و مجالس یاد ابا عبد الله و شهدا بدهید که راه سعادت و توشه ی آخرت است... .

از همه ی کسانی که از من رنجیده اند و حقی برگردن من دارند ، طلب بخشش دارم و امید وارم خداوند مرا با گناهان بسیارم بیامرزد .

خدایا ، مرا پاکیزه بپذیر !

مهدی باکری

2/1/1363


خط خطــی شده در سه شنبه 88/3/5ساعت 1:44 عصر به قلمِ فاطمــه یــــادگـاری ( ) |

<   <<   16