سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از فــــرش تا عـــــــــرش

دوکوهه. . .

گوشیم به صدا دراومد..

پیامی رسیده بود از یک بامعرفت (درخطه دوکوهه):

"آجی سلام جیجــر..

آجی جیگرم کباب شد..

کاش بودی...

آجی میگم امرو نه امشب رفتیم دوکوهه

کنــار دومین قبر شهیـــدگمنام جوووون

اونی که تو حوض نیس، بیرونه

و جینگیل داره

بالا طرحش یه تیکه سنگ تو گوشش گذاشتم آجی

واسه توعه

زیر تنها چیزیه که اون لحظه داشتم

یه چن دونه تخمه سیاه بود..

ایشالا سرجاش بمونه تا تو بیای ببینیش:(((

آجی کاش اینجا بودی.....کاش:( (اینو کاملا بابغض بخون)"

شب زنگ زدم بهش باکمال پررویی و بی توجهی گفتم:

"هی کچل!! آخه اون پیامه چی بود واسم فرستادی..؟!

چند دونه تخمه گذاشتی اونجا که چی؟؟!

که بیام نوش جون کنم..؟!

یکی ندونه فکر میکنه که........................ :دی

بابا حدقل یه کادویی، چیـــزی.... :))

اصلا ازکجا معلوم که شهدا منو اونورا دعوت کنن.. از کجا معلوم ببرنمون دوکوهه....

اصلا گیریم ببرن، تا اون موقع دیگه اثری از اونا که به یادگار گذاشتی واسم باقی نیست...

باصدای مهربونش، با آرامش خاصی تو اون همهمه و شلوغی که سخت میشد صداشو شنید، گفت:

"آجی اونا رو سپردم به همون شهید گمنامه..

امانت دادم بهش.. :)

یه تیکه سنگ و چندتا دونه تخمه دیگه چیزی نیست که بخوان از اونجا بدزدنش.."

با بغضی تو گلوم گفتم:

آجی فقط دعا کن واسم

دعاکن که ببرنمون دوکوهه

چشــام آرزوی دیدن ساختمونای تخریب شدشو داره

آرزوی دیدن حسینیش رو... :(

 

پ.ن:چه حس شیرین و قشنگیه

وقتی تو این دنیـایی که هرکی به فکــرخودشه و کارای خودش،

یکی باشه که این پیامو بهت بده و کلی ذوق مرگت کنه :))

پیامی که پیامش برای من این بود:

"درکنــارشهدا هم به یادتم..

ایشالا همین شهدای گمنام به داد دلت برسن"

پ.ن2: خدا انشاالله آجیمو واسم حفظ کنه..

التمـــاس دعا

 


خط خطــی شده در چهارشنبه 90/12/3ساعت 6:57 صبح به قلمِ فاطمــه یــــادگـاری ( ) |