سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از فــــرش تا عـــــــــرش

این روزها

بیشتـ ـ ـر دلــ ــ ـم

هوای کـربـ ـ ـلایت را میکند آقا. . .

مادر آنجاست.. در کربلایت. . .

مادر که حـ ـ ــرم ندارد،

ولی میگویند که

شب های جمعـ ــ ـه

مـ ــ ـادر آنجاست. . .

در کربلایـ ـت...

آقا... یادت هست؟

یادت هست آن روز

چه بی رحمـ ـانه

درِ خانه را آتـ ش زدند..

پهـ ــ ـلوی مادر ش ک س ت ن . . .

یک لشکـ ـر در مقابل مـ ـادر! :(

واویـ ـ ــلا....

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

در را که آتـ ش زدند

دلِ سیاهـ م را گفتم

اگر در پشت این در آتش زده نسـ ـوزی

از هیزم هم کمتـ ـری..

یا رسول الله! این همــان خانه ای است که هرروز به اهلش سلام می دادید. . .

دل نسوخـ ـت!!

خاکسـ تـر شـد...

از سوز شهـ ـادت مادر..

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پ.ن: کاش مادر حرم داشت... :(

پ.ن2: بچه که بودم با خود میگفتم اگرجای مردم مدینه بودم

ذره ذره خاکش را جست و جو میکردم

تا برسم به مـ ز ا ر مادر...

اما اکنــون. . .

حتی دریغ از ذره ای تلاش برای ظهور فرزندش!!

مگر غیراین است که اگربیــاد،

به ما بی خبران عالم

خبر نشانی مــ ز ا ر مادر می دهد.. ؟ :(

آقا شـ رمـ نـ د ه ا م. . .

کودکی و چه حال و هوای معصومانه ای!!

غبطه میخورم به حال کودکی هایم...

التمــ ـ ــاس دعـ ـا



 


خط خطــی شده در پنج شنبه 91/1/24ساعت 6:33 عصر به قلمِ فاطمــه یــــادگـاری ( ) |