در حیرتم... روز هایِ باهم بودنمان را الکی شلوغش می کردند؛ ولی وقتی که باید بــال بـــال بزنند موقعِ رفتنت، نگذارند که بروی، جیکشـان در نمی آید...! انگار همه مات و مبهوت به تماشایِ چمدانِ قدیمی ات نشسته اند . . . ایـن گـنـجـشـک هـا را مـی گـویـم!! ــــــــــــــــــــــــ گل هایِ شقایق را دوست دارم...آخر می گویند: هر شقایق، خبر از پیکرِ پاکِ لاله ای در زیر خاکـ.ش را می دهد... ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ شهیدِ پاکِ مـ.ن سردار تهرانی مقدم بدان و ایمان داشته باش...به مـ.ن...و به این ملّتِ فهیمِ ایران... نمی گذاریم هر حیوانِ پلیدی از حوالیِ این گلزارِ شقایق رد شده و گلی را لگدمال کند... آن نوکرانِ آمریکا...باید بدانند...که حتی اگر لحظه ای... بخواهند فکرِ لگدمال کردنِ تـــــ.و و گلبرگ هایِ خونی ات را بکنند..، زیرِ قدم هایِ این ملّتِ مومن له خواهند شد... راستی. . . مـ.ن نیز مانندِ تـــــــ.و هرروزم را...بدین آرزو چشم می گشایم که...بتوانم اسرائیل را...در قبرستانِ دنیا... دفـــــن کنـــــــم.. خورشید هم باماست! هر روزش را...بدین امید طلوع میکند... و سرخیِ غروبِ این روزهایش... از خجالتِ رویِ توست.. که خونـ.ت را درین راه دادی و او هنوز اندرخمِ یک کوچه است!!... وبگذار همین جا به هدی، جایِ ندای از دست رفته اش، این ندا را بدهم... که اگر بخواهد به این توهین ها و عفریته کاری هایش ادامه دهد همچون خواهرِ عزیزش توسطِ ملّتِ غیورِ ایران شخصیتش به درک واصل خواهد شد... قبل از آنکه توسطِ قلاده ای که آمریکا به گردنش انداخته خفه شود!!... امضـــــــاء: یک ایرانی....هلـــوع پ.ن: گاهی آدم به چیزهایی برمیخوره که نمیتونه سکوت کنه...ینی نـ مـ یـ شـ ـه سکوت کرد... این ازهمون موقع ها بود!... ومـ.ن برخلافِ موضوعِ وبلاگم که ادبی هستش این پستِ سیاسی-اجتماعی رو زدم... لینک های مرتبط: رجانیوز ، البرز ، پایگاهِ تحلیلی خبری 598 ، ماهستیم بویِ پاییز خفه ام کرده. . . دیگــر نفسـ.م بـالا نمــی آیــد . . . باری دیگر پاییز می آید و قدم زدن هایِ بی تــــــــــ.و در کوچه باغ هایِ تنهاییِ دلـ.م ... و شلوغ کردنِ برگ ها زیرِ قدم هایِ بی کسی ام... و سکوت شان در جاپایِ خالیِ قدم هایِ تـــــــــ.و ... پ.ن1: راستَش... دلـَ.م... عاشقِ هوایِ پاییز است اما... بی هوایِ تو... نفس کشیدن درآن هوا هم برایش...مـ ر گ است. . . پ.ن2: بعدِ مدت ها... اینم یه پستِ بی مخاطب.:) ترجیح میدم باز به اندازه تمامِ حرف هایِ نگفته ام سکــــــــــــــــوتـــــــــــــــ کنـــ.م . . . ... از یـــــــــاد که رفته ام ... بگذار از د ســــــــــ ت هم بـ ر و م. . . تو را چه زیان...؟ تسبیحـ.ت را دوست داشتـ.م ... ــ پرویی ام را ببخش... ــ ولی می شود باز برایـ.م از آن تسبیح ها ببافی؟ و با دانه های همان تسبیح برایـ.م أمَن یُجیب بخوانی..؟ برای دلـ.م. . . برای آرامشِ این دلِ طوفان زده ام ... گاهی نیاز داری به دور از دنیایِ دیگران در دنیایِ خودت قدم بزنی در قلمروِ خیالـ.ت در امتدادِ جاده یِ خاطرات گاهی تند بروی و گهی آهسته ... و بی مقصد. . . وآنقدر بروی تا برسی به نقطه یِ مقصد . . . خـــ د ا . . . صدبار مامانـ.ت بهت گف اینق شلخته نباش حواستو اینق اینور اونور پرت نکن آروم بذارش یه جا.. یه جا مثِ یه دخترِ خانوم و مرتب آویزونش کن(!!) اما گوش نکردی..... حالا بکش!! . . . ..:(.... ________ لنگه کفشـ.ت را مـــــــ.ن دزدیده ام..! تا تــــــــ.و برای آمدن به سویِ من ــ به سویِ لنگه کفشـ.ت ــ پایـ.ت را در یک کفش کنی و بیــــایی بیای و شاید. . دستمالی بکشی بر قفسه ی تارِ عنکبوت زده یِ خاطراتـ.م ... نگاهِ آسمانی ات آنقدر مهربان است که آسمــان تمامِ کار و زندگی اش را ول کرده و خیره به تماشایِ دنیایِ چشمانـ.ت نشسته است ... ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خط خطــی شده در شنبه 91/6/25ساعت
3:53 عصر به قلمِ فاطمــه یــــادگـاری ( ) |
خط خطــی شده در یکشنبه 91/6/19ساعت
2:25 صبح به قلمِ فاطمــه یــــادگـاری ( ) |
خط خطــی شده در شنبه 91/6/18ساعت
11:0 عصر به قلمِ فاطمــه یــــادگـاری ( ) |
خط خطــی شده در دوشنبه 91/6/13ساعت
11:13 عصر به قلمِ فاطمــه یــــادگـاری ( ) |
خط خطــی شده در یکشنبه 91/6/12ساعت
4:37 عصر به قلمِ فاطمــه یــــادگـاری ( ) |
خط خطــی شده در شنبه 91/6/11ساعت
1:54 عصر به قلمِ فاطمــه یــــادگـاری ( ) |
خط خطــی شده در جمعه 91/6/10ساعت
11:25 عصر به قلمِ فاطمــه یــــادگـاری ( ) |
خط خطــی شده در سه شنبه 91/6/7ساعت
12:6 صبح به قلمِ فاطمــه یــــادگـاری ( ) |
خط خطــی شده در شنبه 91/6/4ساعت
4:42 عصر به قلمِ فاطمــه یــــادگـاری ( ) |
خط خطــی شده در سه شنبه 91/5/31ساعت
2:15 عصر به قلمِ فاطمــه یــــادگـاری ( ) |