ای رســـــول انس و جان. . . درسته که تاحالا نیامدم و ندیده ام مدینه ات را. . . اما د ل م. . . همان گونه که برای جمکران دلبرم، مهدی، صاحب الزمان تنگ میشود و برای حرم نوه ات حسیـــن پر میکشد، برای دیدن مدینه تو، بال بال میزند... همچون این کبوتر های سرگردان، در نزدیکی حرمت. . . د ع و ت م ک ن !! :( پ.ن: ولادت پیامبر، حضرت محمـــد صلی الله علیه و آله و امام صادق علیه السلام رو تبریک میگم... :) *** التمـــاس دعا. . . دلم برای جمکرانت با آن گنبد آسمانی اش تنگ شده. . . پس کی غزل دعوت را برایم میخوانی آقای خوبم؟؟ :( بهت حق میدهم با این همه بدی و سیاهی که دارم حتی نگاه نازنینت را هم از من دریغ کنی.. :(( اما دریغ نکن جمکرانت را از نگاه چشمانم.... باشد که روشنایی گنبدش چراغی باشد برای مسیر تاریک دلم.... :( تا به خود آیم!!. . . :( راستی... ولایتت مبارک مهربانم. . . :) صلی الله علیک یا علی بن موسی الرضا . . . دیدم همه جا بر در و دیوار حرمت جایی ننوشتست، گنه کار نیاید هلوع نوشت: پس چرا منو دعوت نمیکنی؟ :( پ.ن: تسلیت میگم شهادت آقارو. . . دلم بدجور هوای پنجره فولادشو کرده. . . برام دعا کنین. . . برا قلب سیاه و حال خرابم. . . :( آری. . . گاهی بهشت را به بها (ی یک قطره اشک) می دهند. . . نه به بهانه (ی هفتاد سال نمـــاز و روزه). . . ریزنوشت: جایی که نخواهم رفت. . . :( التماس دعا. . . به نام نام بی همتایش .. سلام بر تشنه لب کربلا .... سلام براو که هرچه از سرشتش ازعزل تابه ابد بگویم باز هم کم است... حس غریبی دارم .. کاش زمان به عقب برگردد! ای کاش آدمی می توانست بگوید ای ثانیه های پی درپی که چون بادمیگذرید،بایستید.. قسم بر نگاه مهربانش؛ بایستید وبگذارید بازهم درآنجا بمانم ..... شاید بتوانم بابوسه زدن برجای جای قدم هایش بارگناهم را کمی،ای ثانیه ها،فقط کمی این بار را برزمین بگذارم .. سال هاست که بر دوشم سنگینی میکند. لب هایم خشک است .. اما نه به خشکی لب های او! لب هایی که فریاد لبیک لبیک را صدا می کردند ... واژه هارا نمی یابم .. نمی دانم چگونه از جگر سوخته اش بگویم .. فقط می توانم بگویم ای ثانیه ها درنگ کنید!! بگذارید بازهم پیش او باز گردم و نگاهم را بر طلایی گنبدش ساکن کنم تاشاید... شاید او شفیع من باشد.. سلام. خوفید همگی؟.. ضمن تبریک سال نو به همه شما رفقای عزیز.. این عکسا برا سفریه که امسالم به جنوب از هفتم تا یازدهم ینی امروز رفتم... عکاس تمام این عکسام کسی نیس جز خودم.. :دی راستی روزی که هویزه و دهلاویه رفتیم،شارژ گوشیم تموم شده بود،دیگه نتونستم عکس بگیرم.. :(
پادگان زید...
فاو - اروندکنار...
و این هم غروب شلمچه...
و طلائیه... (عجب طلاییه!!) :دی
و این هم داخل حرم دانیال نبی... (شرمنده! یادم رفت از فضای بیرونم عکس بندازم..)
پندار ما این است که شهدا رفته اند و ما مانده ایم... حال آنکه زمانه مارا با خودبرده است و شهدا مانده اند... «شهید مرتضی آوینی» نظر یادتون نره.. :دی التماس دعای ویژه
خط خطــی شده در پنج شنبه 90/11/20ساعت
9:38 عصر به قلمِ فاطمــه یــــادگـاری ( ) |
خط خطــی شده در چهارشنبه 90/11/12ساعت
10:57 عصر به قلمِ فاطمــه یــــادگـاری ( ) |
خط خطــی شده در دوشنبه 90/11/3ساعت
10:44 عصر به قلمِ فاطمــه یــــادگـاری ( ) |
خط خطــی شده در پنج شنبه 90/10/29ساعت
10:31 صبح به قلمِ فاطمــه یــــادگـاری ( ) |
خط خطــی شده در دوشنبه 90/7/11ساعت
11:30 عصر به قلمِ فاطمــه یــــادگـاری ( ) |
خط خطــی شده در پنج شنبه 90/1/11ساعت
9:47 عصر به قلمِ فاطمــه یــــادگـاری ( ) |