نميدانم چه بنويسم؟ برايت از که بنويسم؟ نه تو شيرين,نه من فرهاد... سر هر کوي و هر برزن بيايد اين سخن فرياد چرا عشقم به دست من سبد از خون دل مي داد؟ نه مجنونم,نه ليلايي !نه ديگر از برايم ! آآآه,نداري حرف زيبايي چه مي گويم؟ چه مي خواهم؟ در اين دوران تنهايي! نميدانم چرا اينگونه بي تابم؟