سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از فــــرش تا عـــــــــرش

فکر کردم که شهید شدم و الان توی بهشتم. اما هنوز حالم جا نیامده که بروم میوه بخورم و زیر درخت ها گشتی بزنم. پرستار یک دفعه وارد شد. من هم که فکر می کردم در بهشت هستم. گفتم: تو حوری هستی؟ پرستار که فکر کرده بود خیلی زیباست گفت : بله من حوری هستم!! من هم گفتم : اگر تو حوری هستی، پس چرا این قدر زشتی؟ (دی) پرستار عصبانی شد و آمپول را محکم در دستم فرو کرد...


خط خطــی شده در جمعه 90/6/18ساعت 1:34 عصر به قلمِ فاطمــه یــــادگـاری ( ) |